English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2739 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
short run U زمان موقت مدتی که در طی ان مقدارتولید یک کالا را نمیتوان تغییر داد
timed U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
times U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
development U زمان لازم برای توسعه محصول جدید
proceed time U زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید
developments U زمان لازم برای توسعه محصول جدید
After a few days out of the office it always takes me a while to get into gear when I come back. U بعد از چند روز دور بودن از دفتر همیشه مدتی زمان می برد تا پس از بازگشت دوباره سر رشته امور را به دست بیاورم.
accelerated depreciation U استهلاک زودرس [روش استهلاک دارایی در مدتی کمتر از زمان مقرر]
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
null cycle U زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
present U زمان حاضر زمان حال
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
seek time U زمان جستجو زمان طلب
presents U زمان حاضر زمان حال
presenting U زمان حاضر زمان حال
presented U زمان حاضر زمان حال
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
timed U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
downtime U مدتی که کارخانه کار نمیکند مدت استراحت ماشین وکارخانه درشبانه روز
unemployment compensation U پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time U خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
housekeeping U در آغاز برنامه جدید برای انجام امور سیستم مثل پاک کردن حافظه تشخیص کلیدهای تابع یا تغییر حالت صفحه تصویر
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits U زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
contemporize U هم زمان کردن
schedule U زمان بندی کردن
waste time U تلف کردن زمان
lose time U تلف کردن زمان
schedules U زمان بندی کردن
timing U زمان عمل کردن
time slicing U قطعه کردن زمان
add time U زمان جمع کردن
scheduled U زمان بندی کردن
short cycle annealing U سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
cryptoperiod U زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
early time U زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
inelastic demand U تقاضای غیر قابل کشش تقاضا برای اجناسی که به علت گرانی بیش از حد فقط طبقه خاصی قادر به خرید ان می باشند
to try to stop the march of time U تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
timing U تنظیم زمان عمل کردن موتور
tenser U زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses U زمان فعل تصریف زمان فعل
tense U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing U زمان فعل تصریف زمان فعل
speeds U مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
put on one's thinking cap <idiom> U زمان زیادی روی چیزی فکر کردن
to scrape up [money] U چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
speeding U مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
speed U مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
synchronised U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronises U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronize U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronising U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronizes U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
integrated U پایگاه داده که قادر به تامین اطلاعات برای نیازهای مختلف بدون داده افزودنه است
clock U باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
chronologize U بترتیب زمان قراردادن موافق تاریخ مرتب کردن
clocks U باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
rain check <idiom> رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
angular velocity sight U زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
selective clock stetching U تکنیک برطرف کردن اختلافات زمان گیری دیجیتال بین عناصر سیستم
station time U زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
garnishee U کسی که خواستهای نزداو تامین یا توقیف باشد تامین مدعا به کردن
clicks U زنگ خوردن تیک تیک کردن قلاب یا ضامن در دستگاههای زمان سنجی
clicked U زنگ خوردن تیک تیک کردن قلاب یا ضامن در دستگاههای زمان سنجی
click U زنگ خوردن تیک تیک کردن قلاب یا ضامن در دستگاههای زمان سنجی
turnaround time U زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
timed U زمان
whene'er U هر زمان
time U زمان
tempo U زمان
coinstantaneous U هم زمان
date U زمان
thence U از ان زمان
periods U زمان
cycle time U زمان
period U زمان
dates U زمان
zeitgeist U زمان
cotemporaneous U هم زمان
times U زمان
contemporaneous U هم زمان
synchronous U هم زمان
clocks U زمان ها
term U زمان
ticker [colloquial] [watch] U زمان
clock U زمان
yet U تا ان زمان
away U از ان زمان
time consuming U زمان بر
synchrone U هم زمان
simultaneously U در یک زمان
tempos U زمان
time-consuming U زمان بر
stroking U زمان
strokes U زمان
stroked U زمان
stroke U زمان
timepiece U زمان
time-piece U زمان
thitherto U تا ان زمان
termed U زمان
time of blowing U زمان دم
terming U زمان
Netscape Navigator U یکی از جستجوگران معروف www که هنوز هم در بازار مط رح است شامل خصوصیات بسیاری از قبیل خوانندگان جدید و نیز تامین برنامههای java است
allocated time U زمان نامی
time lags U زمان مرده
variable time U زمان متغیر
time lag U زمان تاخیر
reference time U زمان مرجع
time lag U زمان مرده
all crash U زمان فوریت
languages U در زمان اجرا
vicissitudes of time U انقلابات زمان
reflex time U زمان بازتاب
response time U زمان پاسخ
timming U زمان گیری
time slice U قطعه زمان
time perception U ادراک زمان
access time U زمان دستیابی
time of disintegration U زمان انفجار
time log U جدول زمان
time utility U استفاده از زمان
waiting time U زمان انتظار
time lags U زمان تاخیر
regression time U زمان برگشت
relaxation time U زمان اسایش
timeer U زمان سنج
relief time U زمان استراحت
wait time U زمان انتظار
delay time U زمان تاخیر
delay allowance U زمان تقسیم
response time U زمان واگنش
time lapse U مرور زمان
turnaround time U زمان گردش
local time U زمان محلی
turnaround time U زمان برگشت
production time U زمان تولید
production time U زمان ساخت
present tense U زمان حال
recovery time U زمان بهبود
whoopee U زمان خوشی
preterit U زمان ماضی
turn around time U زمان برگشت
training time U زمان تمرین
transfer time U زمان انتقال
transit time U زمان گذار
transit time U زمان عبور
transition time U زمان تحول
transition time U زمان انتقال
availability U زمان امادگی
development time U زمان توسعه
acceleration time U زمان شتاب
lapse U گذشت زمان
real time U زمان حقیقی
presented U زمان حال
adverb of time U فرف زمان
reasonable time U زمان معقول
recurrence interval U زمان برگشت
return perion U زمان برگشت
time consuming U زمان طلب
time-consuming U زمان طلب
activity time U زمان هر فعالیت
lapsing U گذشت زمان
adaptation time U زمان انطباق
add time U زمان افزایش
add time U زمان جمع
lapses U گذشت زمان
reaction time U زمان واکنش
universal time U زمان عام
language U در زمان اجرا
time interval U زمان طی شده
Recent search history Forum search
2New Format
1Potential
1affixation
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1time is prceious it has great
1Arousing
1pedal pamping
1construed
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com